فاطمه، پارهاى از وجود پيامبر بود. اين سخنى است كه بارها از زبان رسول خدا گفته شد: «فاطمة بضعة منّى.»
اين ارتباط و پيوستگى موجب شد كه شادى فاطمه، بسان خوشحالى پيامبر باشد و اندوه و خشم ايشان موجب ناراحتى و ناخشنودى آن بزرگوار گردد:
«انّما فاطمة بضعة منّى يُؤذينى ما اذاها؛ فاطمه پاره وجود من است، مرا آزرده مىكند هر آنچه كه او را آزار دهد.»
همچنين: «انّما فاطمة بضعة منّى يؤذينى ما آذاها و ينصبنى ما انصبها؛(20) فاطمه پاره وجود من است. مرا آزرده مىكند هر آنچه كه او را آزار دهد.»
تمامى رفتار و گفتار و منش حضرت زهرا براى خدا بود و به جز رضايت خداوند و رسول، اقدامى انجام نداد و هر تلاش و فعاليتى كه داشت، براى خداوند و به منظور كسب خشنودى بود. اگر نسبت به برخى، كينه و دشمنى داشت و اظهار مخالفت مىكرد و از گروهى خشمناك و غضبناك مىشد، آن هم براى خدا و در راه او بود.
پيامبر گرامى در كلام نورانى ديگر، دخترش فاطمه را چنين معرفى مىنمايد:
«مَن عرف هذه فقد عرفها و مَن لم يعرفها بضعة منّى و روحى الّتى بين جنبى فمن اذاها فقد اذانى؛(21) هر كس اين بانو را مىشناسد، كه شناخت اما هر كس او را نشناخته، بداند كه او پاره تن من و روح و قلب من است، از اينرو هر كس او را آزار دهد، مرا آزار داده است.»
اين همه تأكيد و سفارش در معرفى فاطمه زهرا(س) به چه منظور انجام شد؟ چرا پيامبر تا اين ميزان در صدد معرفى چهره دخت بزرگوارش به مردم برآمد؟
برچسب : نویسنده : earefeh4266 بازدید : 13